واعظان کین جمله در محراب و منبر می کنند ... - برشی از زندگی



واعظان کین جمله در محراب و منبر می کنند ... - برشی از زندگی

واعظان کین جمله در محراب و منبر می کنند ...

بد جوری  گل انداختم
واسه سومین بار تو منو کشوندی همون جا ازش فراری ام ... بوی برزخ میده!‏
حالم ازش بد میشه. از در که رفتم یه جای پیدا کردم .به حرمت دعوتش که می دونم
نباید میومدم اومده بودم ...مثل همیشه یه گوشه مجلس ، مثل همه اون بالا نشسته بود
و در کمال وقاحت ! همین بحث داغ امروزی رو بلغور می کرد... خیلی جلو خودم رو گرفتم که خنده ام نگیره!
آخرش به مناسبت این ایام چند جمله هم در غم و به اصطلاحشون نوحه تلاوت کرد !!!‏
مثل یه مویسیقی غم انگیز که میشنوی و در همین حد . هیچ وقت حس نکردم چیزی
 بیشتر از این برای گفتن وجود داره !
این سومین باره و  سومین بار دیگه چهارمین نمیشه ! من واسه همیشه ترکش کردم .
جالب این بود بقیه اشون از بر می خونن این یکی کتاب هم دستش گرفته بود ! و گاهی نیم نگا می کرد.
یاد استاد داتنشگاه و ژستش می افتادم . وقتی نوحه می خوند تنها چیزی که در چهرش بود
نمی خوام درباره اش قضاوت کنم درباره هیچ کس و هیچ چیزی دیگه نه نه نه

                    پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود 
                    بهتر ز داغ مهــــر نـــماز از ســر ریا

                    نام خـــــــدا نبردن از آن به که زیر لب  
                    بــــهر فریب خلق بگویی خدا خدا

دارم با خودم فکر می کنم که موضوعات دنیا داره تموم میشه ؟

همش همین ! یه عده عاشق ، یه عده عارف و یه عده .... حتی حرفاش شروع نشده بود که
یکی حق حق گریه می کرد !آخه واسه چی گریه می کنی ؟‏می دونم واسه خودت !‏
واسه دلت گریه کن ! منم وقتی دلم میگیره گریه می کنم ...
مثل الان که یه غم سنگین رو سینه ام داره خفم می کنه .
غم چی ؟‏دردش اینه که حتی نمی تونم بگم غم چی !
اما من هستم ، طغیان می کنم و بند از بند جدا می کنم ...
دوست دارم بگم مثل یک قریه آفت زده !‏مثل آهنگ ناستوده این آفرینش موهوم ... مثل !
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------